عطر تو(2)
به دستهایم نگاه کن
پرم از واژه هایی الکن برای سرودن شعری
شعری به مضمون
بوی عطری روی پیراهنت
عطری برفی
عطری که بوی تورا میدهد در هرکجای دنیا که باشد
عطری که برای همیشه از تو جا مانده
و دلم برای آن نسیم معطر تنگ شده
.
.
.
هر شب لای این کاغذهای سپید
که پرند از نام بانوی برفی
نسیمی معطر میپیچد
چیزی شبیه نسیمی که در خوابهایم می آید
خوابهای سپیدی که تو از آنها میگذری
ومن غرق میشوم در یک رویا
رویای سپیدی
به رنگ یک جمله
هنوز بوی عطری را میدهی که.........
.
.
.
بانوی برفی
نگاه کن ،به شعر من نگاه کن
بوی عطری روی پیراهنت
عطری که متعلق به تو بود و بوی خود را از تو میگرفت
و آرامم میکرد
هنگامی که مشامم پر میشد از حضور بی دریغ تو
.
.
.
حالا در انتهای ترانه
همان جا که واژه های الکنم پیش دیده گانت جان میدهند
با چشمهایی نیمه باز خودم را به خواب زده ام
تا نسیمی بوزد
که یاد حضورت را در لحظه های تاریک ممتد این شب سیاه بپراکند
.
.
.
امضای تمام نوشته هایم:دل نوشته های محسن
نامه رسان نامه هایم را برای بانوی برفی بخوان!
29/8/1388
*پی نوشت:شعرهای زیادی را با این مضمون سروده ام اما هیچکدام شعری که میخواستم نمیشدند اما این شعر در نهایت و پس از چند بار تغییر نزدیک به آن چه شد که من میخواستم.........