یک ساعت کهنه
یک ساعت کهنه
گوشه اتاق تنهایی ام آویزان است
تیک تیک
لحظه های ممتد نبودنت در ثانیه های جاریم ضرب میکند
تو از پشت پنجره ها و دیوارها مرا نخواهی دید
و دستهایم تنها روی خاطراتی برفی کشیده میشوند
خاکستر خاطراتمان را در دستهایم می سایم
بو میکشم
.
.
.
دقیقه های انتظار
آه ای دقیقه های شیرین انتظار
لحظه های دست نیافتی من
دیگر تیک تیک این ساعت کهنه برایم انتظار نمیکارد
و تنها لحظه های تاریک دلتنگی ام را میشمارد
.
.
.
امضای تمام نوشته هایم:دل نوشته های محسن
نامه رسان نامه هایم را برای بانوی برفی بخوان!
1388/8/۱۵
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آبان ۱۳۸۸ ساعت 8:31 توسط محسن
|