آخرین تصویر ت در ذهنم
لحظه رفتن توست
و آخرین صدای تو
خداحافظ است
در آخرین دیدار،دیداری که هیچوقت تکرار نشد
زیر تپش های تند عقربه ساعت 
تو با عجله میرفتی 
و دور میشدی 
دور دور
مثل یک هاله ابر
مثل یک برف سفید
 
آخرین خواهش من
التماسی دیرهنگام بود
و تقلایی برای احساس خوشبختی حتی به عظمت چندین ثانیه
و زمان برای من در آن ثانیه ها به توان بینهایت رسید
 
میدانم تمام حرفهایم به رویایی شبیه است
اما
ای کاش میشد
کاش میشد برای همیشه در آن لحظه واپسین میماندم
----------------------------------(دلم چیزی را میخواست در این خط بنویسد ولی باز هم جلوی این قلم را گرفتم)
ای کاش میشد زندگی  Pauseداشت
اما
لحظه جریان داشت و تو رفتی
و رد پای زیبایت برای همیشه روی قلب من باقی ماند
 
 اینبار مثل همیشه نتوانستم مسیر رفتنت را دنبال کنم
چشمهایم امتداد رفتنت را باور نداشت.........
و من از دیدن این صحنه تلخ عاجز بودم
 
 چشمهایم را که باز کردم
 تنهای تنها به حرکت گنگ آدمها مینگرستم
وقطارهایی که یکی پس از دیگری میرفتند
و یکی از این قطارها تمام امید و آروزهای مرا با خود برد
 
 
"قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر ساده ام 
که سال های سال
در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ه ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته 
تکیه داده ام"1*
 
قطار رفت
و تمام آروزهای مرا باخود برد
و من خیره خیره به تمام قطارها مینگریستم
به تمام قطارهایی که تورا از من گرفتند
و یکی یکی میرفتند
 
زندگی دکمه بازگشت ندارد بانو
زندگی Pauseندارد
و چه خوب میشد اگر دکمه بازگشتی داشتم
و Pause
آنگاه در آن توقف طولانی تمام ایستگاههارا خراب میکردم
و هیچگاه
به ساعت اجازه نمیدادم12شود،
12 آن روز خاکستری
و آن فروردین
فروردینی که خزان من بود
همیشه ساعت را روی عقربه3 نگاه میداشتم
و تمام لحظه ها از ساعت 3 به 4 پیوند میدادم
و هیچگاه Play نمیکردم
 
در رویاهایم Pause دارم بانو
آنگاه در آخرین تصویرت تمام زمان را نگه میدارم
و به آرامشی که سوخت پناه میبرم
رویاهای من همیشه صامتند بانو
و من در آن خواهش آخرین 
آرام گرفته ام
 
زندگی دکمه بازگشت نداشت بانو
تمام لحظه ها به جریان افتاد
تو دور شدی
و من در حسرت دکمه بازگشت
 
حالا پس از عبور تو
درگیر این احساس کاغذی
با کاغذی سفید و سرد
به لابه لای رویاهای صامتم میروم
و در آخرین مامن
و آخرین نقطه آرامشم برای همیشه آرام میشوم
 
حالا به ایستگاه خاطراتم میروم
و در امتداد خواهش آخر
لای این خاطرات برفی آرام میگرم
و دکمه Pause  را برای همیشه فشار میدهم
  
 
پی نوشت1:شعری از استاد مرحوم: قیصر امین پور