لحظه هایم با یاد تو آمیخته شده و تک تک ثانیه هایم نامت را فریاد میزنند  ، بهار دیگری از سرفصل زندیگم سپری شد و اکنون  در آستانه آغاز فصل جدیدی از زندگی خود هستم.و باز هم از  ثانیه های با تو مینویسم

 

 

 

 

ده ثانیه تا انتها پایانی بی سروصدا

بی خبر از هرشب و روز منو یه شمع نیمه سوز

یکی گذشت از ثانیه نه تایه دیگه باقیه

ای کاش تو لحظه ای که رفت میدیدمش یه بار دیگه

اون دور بود و تو حسرته ثانیه ها که میگذشت

ای کاش تو این یک ثانیه بی بودنش نمیگذشت

ساعت میگه دوثانیه هشت تای دیگه باقیه

یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا بازیه؟

فقیر بودن جرم منه عاشق بودن تنها گناه

یه عمری چشم به در بودم این آخرا هم چشم به راه

ساعت بازم بهم میگه سه ثانیه رفته دیگه

خبر داری چه زود گذشت مونده فقط هفت ثانیه

هی با خودم گفتم میاد امیدتو ندی به داد

داد میزدم پس کی میای کسی جوابم و نداد

من موندم و دوثانیه ازم فقط این باقیه

ثانیه پشت سرهم رفتن تا شش و هفت و هشت

لحظه تو گوشام داد میزد هشت ثانیه ازت گذشت

من موندم و دوثانیه ازم فقط این باقیه

هنوز نشستم منتظر چشم امیدم ثانیه

آی ای خانم باد سحر واسش ببر تو این خبر

بگو که من تا آخری خیره بودم چشام به در

ثانیه نهم که رفت مونده فقط یه ثانیه

سرت سلامت نازنین از من یه لحظه باقیه

قسمت نشد ببینمت شاید که لایق نبودم

منتظرت بودم یه وقت نگی که عاشق نبودم

ثانیه ده گل یاس راحت شدم دیگه خلاص

آزاد شدم بیام پیشت بی واهمه بی هیچ هراس

قشنگترین ثانیه ها این ده تا بود که زود گذشت

رویای شیرین بود و بس چون با خیال تو گذشت

 

 

 

 

شعر بالا برگرفته از یکی از ترانه های زیبای آقای رضا صادقی است